بای ذنب قتلت
سلام دختر ماهم
میخوام قصه تلخی را برات بگم که این روزا باعث شده بار ها وبارها بهت نگاه کنم واشک بریزم
این روزا که تو غرق بازی های کودکانه ای وبزرگترین ترست گرفتن اسباب بازیت توسط ستایش همسایس یه جایی نه خیلی دور به نام غزه ، بچه هایی هم سن وسال تو دارن واژه مرگ را خیلی زودتر از وقتش میفهمن وحتی حسش میکنن وگاهی در آغوش میکشن مادر نمی دونم تا زمانی که توبزرگ میشی ،قد میکشی ومیفهمی چند تا ،چند بار این اتفاقای وحشتناک میافته اما دلم میخواد بدونی همیشه ،همه جا آدمایی هستن که این کارها براشون نه درد آوره ونه حتی زشت .این قصه را بدون تا وقتی بزرگ شدی بدونی بعضی آدمها میتونن اینقدر بد بشن ... ... پس باید مواظب باشیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی