، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

نازنین زهرای من

آمنه بیگم نور به قبرت بباره( لطفا بخون ونظر بده)

1393/5/19 18:35
نویسنده : صفورا
786 بازدید
اشتراک گذاری

گفته بودم گاهی میخوام از ماجراهایاتجربه های قبل  که واسمون اتفاق افتاده بودبگم  یکیش اینه:

مامان بزرگه من که خدارحمت واسعشو هزاران بار به روح پاکش ارزونی کنه همیشه میگفت: اینکه  میگن   زن حامله  بارشیشه داره  عین حسابه ودرست واینکه میگن زن شیر ده دعاهاش مستجابه هم عین صوابه   زن حامله قلبشم مثل شیشس اصلا همه وجودش مثل شیشس ،زن حامله زود میشکنه اصلا منتظر بشکنه  برا همین  از این مدلاست که باید روش نوشت مواظب باشید شکستنیه  ماه نه که میشه دیگه نقلش نگفتنیه  اونوقت بدا به حال  کسی که این ظرفو  نه  از روی بی حواسی که ببره بالا وبشکونه  اونوقت 2تا حق به گردنشه  بچه ومادر با چشای خودم دیدم ننه ...(این جاکه میرسید ساکت میشد نمیدونم  چی دیده بود  ...)بعد چندلحظه ادامه میداد تا عمر داره  هم شاید هزار تا بدی  وغصه را فراموش کنه اما اون شیکستنه همیشه  یادشه ....ننه زن  حامله آیه قرآنه.....بازم مکث میکردو میگفت :خدارحممون کنه......اما زن که فارغ میشه مثل  چینی بند زدس تا چند وقت باید مدارا کردباهاش...تا وقتی بچه را میذاره زیر سینه وشیر میده داره سهم جون وتن خودشو میده به یکی دیگه برای همین خدا بهش نظر داره دعاش مستجابه ننه وآهش هم گیراست به خودش قسم، یه قهره (همون ترس خودمون)لازمه تا شیرش سم بشه برا بچه ،اگه  زن شیرده را رنجوندی بازم  2تا حق گردنته ...قربون خدا برم فکر کنم اینم دیه داشته ولی خدا  به آدمی زاد رحم کرده  وتوعالم خاکی نیاورده ...اماحساب میشه ننه ...حساب میشه...بعدم چشماشو گرد میکردو  میگفت  دیدم ننه با چشمام دیدم ... بچه زاییده بودم مثل بره، تپل ،شیرش که میدادم باولع میخورد..آه میکشید وادامه میداد....شیرم یه شب قهره بدی کرد ...آه میکشید ومیگفت تابستون بود..بچم شیر میخورد بعد بر میگردوند، 2روزه آب شد بچم ..نقل 50سال پیشه ...نموند بچم رو دستم تموم کرد...وبعد اآآآآآهی میکشید وبلند میشد....زیر لب  میگفت استغفرلله ومیرفت

نور به قبرت بباره آمنه  بیگم ...اگه خواستی براش  یه فاتحه بخون.....

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

گهواره
21 مرداد 93 15:36
خیلی خاطره ی قشنگی بود...زیبا بود... استفاده کردم... با سپاس فراوانخواهش میشه بانو مادربزرگی بود برای خودش
مامان زهرا
21 مرداد 93 19:56
خدا رحمتشون کنه من حرفشونو کامل درک میکنم
صفورا
پاسخ
میدونی چرا این ماجراها پیش میاد چون نمیدونیم چه قدر دنیا زود تموم میشه فکر میکنیم وقت داریم برای جبران