، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

نازنین زهرای من

ما پیروز شدیم......

1393/6/23 1:29
نویسنده : صفورا
646 بازدید
اشتراک گذاری

تصمیم نداشتم به خاطر کلی حرف  یه کم ناخوشایند یه همچین پستی بذارم  ولی اونقدر اظطراب این مرحله را داشتم واز گذروندن تقریبیش خوشحالم که دلم نیومد این قسمت از ماجرای زندگیت خالی بمونه  وفکر میکنم این حس پیروزمندانه برای هر مامانی وهر نی نی وحتی هر بابایی خوشاینده (قبلش عذر خواهی میکنم به خاطر کلمات  بوق دار...)

واما اندر حکایت مادر دختری..... 

 

بعد از ماجرای تبت ،برای اینکه دمای کل بدنت قابل کنترل باشه  وبدونم به اندازه  جیش میکنی  یانه خیلی کم  پوشکت میکردم

وبعد از قطع کامل تبت  دیگه تصمیم کبری را گرفتم واز صبح سه شنبه پوشکتو باز کردم وبهت گوشزد کردم ،هر موقع جیش داری به مامان بگو،مشغول تلفنچند تا برجسب هم همراه هم زدیم به دستشویی،اولین بار که حواست پرت شد،داشتی تلویزیون میدیدی  وغرق تماشا بودی شکلک-های-زرد-متحرک-shabhayetanhayi (10)وقتی متوجه شدی که شلوارت خیس شده  ،اونقدر تعجب کردی انگار تو این  2سال و3ماه این اولین بارت بود ،منم برای اینکه دچار سر خوردگی نشی  با ناز ونوازش  برات توضیح  دادم  که باید چیکار کنی بعد هم تشت به دست حدود 5 بار آبکشی فرش وسرامیک داشتم حسابی کلافه وناامید شدم آخ،یکی دوبار هم که رفتی دستشویی  ،میبردمت وبا کلی خواهش وقربون صدقه وگاهی تهدید جیش میکردی،ومن هر بار کلی پایین وبالا میپریدم وفرشته مهربون برات  شکلات میذاشت روی صندلی،...خلاصه فیلمی داشتیم.....آخرشب رفتی دستشویی  وخوابیدیconnie_rockingbaby.gif جالب اینکه وقتی بابا یی هم اومد براش توضیح میدادی که مثل آدم بزرگا رفتم دستشویی وبابا هم ناچار بود کلی ذوق تحویلت بده ،شب اصلا بارون نیومد وکاشف به عمل اومد که شما احتمالا شبا آسمون دلت ابری نمیشه،روز دوم یکی 2 بار ناچار شدم آبکشی کنم وبقیه اش شیش دونگ حواسم جمع بود تا موعدش برسه عملایه دست ویه چشمم به کارای خونه وبقیه کل حواسم به جنابعالی بود....از طرفی هنوز برای عفونت گلو داروی سر ساعت هم داشتی  روز سوم دستت اومده بود که  چه موقع مغزت فرمان دستشویی میده  وگاهی میگفتی مااامااان  دستشویی،روز چهارم بهتر شدی وتمام دستشویی رفتن های تو با جشن وپایکوبی واصوات عجیب غریب همراه بود made by Laie،دیدنی...........وتو شادتر از ما وباسر بلندی از دستشویی میومدی بیرون البته برچسب های باربی هم به ما خیلی کمک کرد

که الحق والانصاف با اومدن شخصیت های بامزه ایرونی دیگه باربی به درد همچین جایی میخوره ،روز پنجم روز خوبی بود وکامل به مامان اعلام میکردی واز اونجایی که شرطی شده بودی میدونستی  جیش کردن توی دستشویی مساوی با خنده دلقک بازی منه وغیر از اون ناراحتی وغصه من

هر با که میرفتی دستشویی بهم خیره میشدی ومیگفتی میخندی ؟ومن نیشم تا بنا گوش باز میشد که یعنی همه چیز اکیه...وجالب تر اینکه طبق گفته های من که بهت میگفتم دیدی کاری نداشت،بعد از انجام کارت صدام میکردی ومیگفتی :دیدی گفتم کاری نداشت ومن شک میکردم که نکنه کارو من سختش کرده بودم  به غیر از امروز که به خاطر کم حواسی خودم دوبار ناچار به آبکشی شدم شکر خدا سربلندی مادر ،راستی مامان عاشق تموم شیرین زبونیاتم

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

دکتر ناصری مشاور خانواده
23 شهریور 93 18:56
باعرض سلام خدمت مادران دل سوزاین مرزوبوم من افتخار میکنم در جامعه ای هستم که مادان ان با فداکاری واز خود گذشتگی به خانواده های خود عاشقانه خدمت میکنندبنده یه وبلاگ پزشکی ومشاوره ای را ه اندازی کرده ام جهت اگاهی خانواده های ایرانی جهت اگاهی .این وبلاگ هیچ توقعی ندارد وفقط میواهم هر روز بهتراز روز قبل به مردم خود خدمت صادقانه کنم بدون هیچ چشم داشتی. بنده وبلاگ پزشکی ومشاوره راه انداختم در جهت اگاهی خانواده های عزیز بدون هیچ گونه انتظاری . میگن هرکسی باید زکات علم خود را بدهد منم این گونه تلاش میکنم. خیلی خوشحال میشم بیایید به وبلاگ من ونظر خود را در جهت بهبود امور بدهید.باتشکر دکتر ناصری مشاور خانواده http://naserishahram35.blogfa.com
فهیمه مامان فاطمه
23 شهریور 93 19:19
عزیزم ماشالله دختر نازی داری . ان شالله موفق باشید
صفورا
پاسخ
ممنون گلم همچنین شما
مامان سبا
24 شهریور 93 2:59
تبریک میگم یه موفقیتی هست برای خودش
صفورا
پاسخ
وااااقعااحساس موفقیت وپیروزی به آدم دست میده
مریم مامان دونه برفی
24 شهریور 93 8:53
آفرین مامانی هورااااااااااااا این هورا مال من و امیر علی و باباشه واسه زمانی که کار شاقی انجام میدیم خسته نباشید ...خدا قوت ..از کمردرد بعد دستشویی برون و شستشو کنون چه خبر؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! امیدوارم همیشه سلامت باشین.
صفورا
پاسخ
واقعا یکی از پروژه های بزرگه هر مادریه آخ گفتی ،...تازه گاهی تنها احساس الکی جیش داره ویک ربعی ما در گیر این موضوعیم که آیا داره یا نه ودست آخرم میگه.....نه ندارموفقط کمر دردش به ما میمونه موفقیت هاتون بی شمار
مریم مامان دونه برفی
24 شهریور 93 8:56
وا...پسر ما بعد از چند ماه هنوز هم وقتی می بینم جیش داره و تنبلی میکنه یاد و خاطرات دستشویی رو براش زنده میکنم ..مثلا هوز هم میگم وااااااای امیرعلی نمیدونی دستشویی مثلا بابابزرگ اینا چقدر خوشگل شده یا چقدرخراب شده یا ... بریم ببینیم چی شده ؟؟؟ و اون هم با اشتیاق برای فضولی با من میاد.... . . . ولی درکل خوب یاد گرفت و بعد از یادگیری اذیتم نکرد حتی برای پی پی ...خدا رو شکر
صفورا
پاسخ
پس احتمالا چند ماهی باید در گیر باشم زوده برای جشن پیروزی فکر کنم هر جا میرم باید یه سری بر چسب ببرم دستشویی شونو خوشگل کنیم
مامان مهراد
30 شهریور 93 10:04
مبارک باشه این پیروزی بر هردوتون به خدا دست زدن هم داره.... خیلی سخته. یعنی سخت ترین کاره البته تا چندین ماه این قضیه ادامه داره ها. مهراد که بعد چند ماه هنوز دستشوییش رو نگه میداره و کلی باید زبون بریزم تا بیاد دستشویی. ولی انصافا خلاص شدن از پوشک خیلی حال میده....
صفورا
پاسخ
واقعا یکی از شاه کار های مادرانسمن که فکر میکردم تنهایی از پس انجامش بر نمیامولی شکرخدا شد
گهواره
7 مهر 93 1:10
تلاشاتون ماجور ان شالله! خدا قوت!مادر صبور!
صفورا
پاسخ
ببببببه سلام خوش اومدین ام زینب بسی رنج بردم در این چندروزولی به نتیجه رسید وحالا دخترم خانم وار میره دستشویی
مامان جونی
7 مهر 93 23:25
تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری .بهم میگی عکسای کوچولوی خوشگلت رو چطوری درست کردی؟
صفورا
پاسخ
اگه عکسهاتون باگوشی هست میتونید بذارید تو این سایتهایی که فریم عکس کودک دارن خودش خود به خود حجم عکس رو کم میکنه.من رفتم وبلاگ مامان سبا چند تاشو پیداکردم ولی هنوز لینک نکردم ولی آدرس سباجون اینه اونجا میتونی بری توی افکت ها وبه راحتی عکسا رودرست کنیhttp://saba1391.niniweblog.com/
مامانی(برای دخترم زهرا)
24 مهر 93 11:39
سلام عزیزم واقعا ممنون که بهم سر زدی ولی نمیدونم برای زهرا جواب میده یا نه...واقعا کی پوشک رو اختراع کرد دردسر از پوشک گرفتن به مکافاتهای ما مادرا اضاف شد
صفورا
پاسخ
اضطرابش زیادتر از انجامشه وقتی تموم شد وموفق شدی خیلی مزه میده