، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

نازنین زهرای من

او... وما

1393/8/19 17:17
نویسنده : صفورا
675 بازدید
اشتراک گذاری

....تودر آغوش من بودی ومن درآغوش او ...هوا سردبود ومن عاشق اینکه با تک لباس  نچندان گرمم  

سرمای بیرون را باگرمای آغوشش عوض کنم....وچه لذتی داشت وچه حظ با شکوهی....

وزمانی که تو محو تماشای زیبایی هایش میشدی ...فقط سکوت میکردم بی هیچ توضیحی ....

ما به خدمت شمس الشموس مشرف شده بودیم...تو همراه بابا میرفتی ..ومن  با مادربزرگت...

حریم حرم برای من آغوش امن وآرامی بوده وهست ..نه برای من برای هر که پا میگذارد در این  وادی..

چشمم که به ضریح می افتد...هر چه میخواستم بگویم فراموش میشود....نزدیک تر که میشوم ...

چشم هایم را میبندم وفقط گوش میدهم ...زمزمه هایی  که مردم عاجزانه با آقادر میان میگذارند..

قبل تر ها از اینکه خودم را دست جمعیت حرم بدهم برای ضریح فراری بودم واین بار فقط ایستادم تا

جمعیت مرا ببلعد ..بی هیچ تقلایی....گاهی دور میشدم وگاهی نزدیک...واشک تمام خواسته هایم را

دانه دانه بازگو میکرد ...وشنیده ام که در این حریم نباید صدا را بالا برد ...باید زمزمه کرد...وکردم...

ولحظه ای فاصله من وضریح به اندازه دراز کردن دستی بود تا گدایی کنم ودست به دامانش شوم

برای همه نداشته ها وحفظ همه داشته هایم ....نمیدانم ولی همیشه فکر میکردم این هجوم و

همهمه لذت ادای احترام را میگیرد ..ولی عجیب چسبید این رسیدن وهم آغوشی....جای همه خالی..

بعد از این که برگشتم ....کنار شیشه وزیر گنبد با حضور خانمی 2رکعت نماز خواندم..در آن شلوغی...

سجده رفتم ...نمازم را کامل خواندم ...در آن شلوغی...بدون آزار به کسی  که به شدت واهمه داشتم

از آن....

وماجرای آهوی گم شده یا گم کرده پاکستانی وصورت زیبای دخترک ..واشک های درشتی که روی

گونه هایش میغلتید....ونوازشی وهم کلامی دست وپاشکسته ای که نگاههای زیبای او را کنار ضریح

خرید...وکیف بزرگی که به گردن داشت..وفکر من که آنجا گوشه حرم ماند...

وبعدهمراه مادر بزرگت گوشه گوشه حرم ر رفتیم وزیارت ونماز وبعد بابا وپدر بزرگ  وتازگی روح ها

زیبای کوچک من تو نیز زائر ضامن آهو بودی ونما زخواندی ودعا وتو را سپردیم به خدا ی رضا ودر حریم

ضامن آهو وخودش میداند که چه خواستم وان شاالله که قبول افتد....

ودعا گوی همه دوستان ندیده ام نیز بودم.....


از عاشورا تا6 روز همراه پدر ومادربابامهمان امام بودیم...برف هم آمد..آدم برفی هم درست کردی...کلی غنیمت هم آوردیم...نبات حضرت ونمک

آقا تا نمک گیراما رضایت کنم ..وتسبیحی که یکی از خدام با ما دادوبابا بعد از مشهد هنوز به ما نشان نداده....

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

گهواره
23 آبان 93 3:16
ساده و بی تکلف میگم...مثل بچه دبستانیای ندید بدید... خوش به حالت...خوش به حالتون... کاش ماروهم یاد میکردی بانو...
صفورا
پاسخ
سادگیتونم دوست دارم بانو...نایب الزیاره بودم ..اگه مقبول بیفته...
مامان حدیث
23 آبان 93 7:58
زیارت قبول بانو . کاش ما هم طلبیده شویم بعد از دو سال دوری
صفورا
پاسخ
انشاالله خانم ...البته شاید سلام شما ازدور بیشتر از منی که نزدیکش بودم قبول بیافته....
مامان یاسمن و محمد پارسا
23 آبان 93 10:04
زیارت قبول مامان جون
صفورا
پاسخ
جای شما خالی
فاطمه ی محمد
23 آبان 93 11:09
به نام خدا سلام صفورا خانم زیارتتون قبول باشه چه سعادتِ خوبی.. چه زیارتِ خانوادگیِ قشنگی... چه غنیمت های باحالی! ان شالله تا آخر عمر با عزتتون این ارتباطات معنوی حفظ بشه و روز به روز بیشتر و محکم تر بشه... ان شالله خدا ما هم بطلبه...
صفورا
پاسخ
سلام فاطمه جان ممنون عزیزم ....انشاالله به زودی مشرف بشین به اتفاق نی نی خوشگلتون اگه میشد دلم میخواست این غنیمت ها را بین همه دوستام تقسیم کنم اما...
مامان مهری
23 آبان 93 18:48
شهد شیرین زیارت امام رئوف گوارای وجودتان. خیلی عزیز بودین که آقا اجازه دادن اونجا نماز بخونی و یه تسبیح هم که براتون فرستادن. مبارکتون باشه. قدرش رو بدونین . برای ما هم دعا کنین.
صفورا
پاسخ
مهری جون باورتون میشه؟ یکی از کسایی که ناخود آگاه اسمش توی ذهنم می اومد شما بودی ...پس شما هم توی زیارت ما حتما سهیمینالبته دعای کلی برای همه دوستای وبلاگیم هم کردم....ولی برای خودم هم عجیب بود مدام اسم شما توی ذهنم می اومد
مامان مهری
23 آبان 93 18:50
قضییه این نمک و نبات چی بوده؟ میشه توضیح بدی البته اگه موردی نداره
صفورا
پاسخ
بببله حتما......... جونم براتون بگه من خیلی دلم میخواست نمک ونبات حضرتو واسه نازدونه داشته باشم یکی از خدام که بهترین آرزوها را واسش دارم بهمون نمک ویکی نبات داد تا به قولی ناز گل ما نمک گیر امام بشه.... البته جاوزمانشم با تفحص فراوان پیدا کردم که کجا نمک میتونمگیر بیارم....
مامان نازنین جون
24 آبان 93 9:09
زیارت قبول خانمیانشاا... که همیشه در پناه امام هشتم شاد و سلامت باشین
صفورا
پاسخ
ممنون عزیزم جای شما خالی..
مریم مامان دونه برفی
24 آبان 93 10:53
عزییییزم زیارت قبول مثل همیشه زیبا ساده نوشتی کاش ما هم در جمع دعا شونده ها بوده باشیم نازنین زهرای من زیارت قبول عزیزم.
صفورا
پاسخ
جای شما خالی .. ممنون از ابراز لطفت که همیشه سخاوت مندانه میبخشی .. بله من به نیابت از همه دوستای وبلاگیم عرض ارادت کردم ونایب الزیاره بودم..
مامان مهری
24 آبان 93 12:01
نمک گیر شدن فرشته کوچولوت مبارکه. وقتی خوندم که تو زیارتت به یاد من بودی بغض گلوم رو گرفت و موبه تنم سیخ شد....... ممنونم ازت. خدا دختر گلت رو برات حفظ کنه.
صفورا
پاسخ
ممنون عزیزم خودم هم تعجب کردم از این حس عجیب...
مامان مهری
24 آبان 93 12:05
عزیزم میشه توضیح بدی که چطوری واز کجا نمک گیر آوردی؟؟؟؟ لحظه شماری میکنم برای روزی که آقا بطلبه و دوباره بریم و مهرادم رو غلام و نمک گیرش کنم. یه سال هم شوهر من رفته بود حرم یه آقای کهنسالی اومده بود و یه انگشتر شرف و الشمس بهش داده بود. هنوز که هنوزه خیلی برامون عزیزه و فقط با وضو و جاهای خاص دستمون میکنیم. شما هم قدر اون تسبیح رو بدونین.
صفورا
پاسخ
میام پیشتون
مامان گلشن
24 آبان 93 23:07
زیارت قبول وخوشا به سعادتتون که به پابوسیه امام مهربانیها رفتین .ومن با خوندن مطالب لحظه لحظه خودم رو توی حرم تصور کردم
صفورا
پاسخ
جای شما خییییلی خالی ...نایب الزیاره بودیم...
مامان زکریا
28 آبان 93 15:03
این حظ و این شوق و این اشک ها و این زیارت مدام و مدام و مدام نصیبتان باد آهو شدن در آن همهمه و ازدحام عجب صفایی دارد...
صفورا
پاسخ