او... وما
....تودر آغوش من بودی ومن درآغوش او ...هوا سردبود ومن عاشق اینکه با تک لباس نچندان گرمم
سرمای بیرون را باگرمای آغوشش عوض کنم....وچه لذتی داشت وچه حظ با شکوهی....
وزمانی که تو محو تماشای زیبایی هایش میشدی ...فقط سکوت میکردم بی هیچ توضیحی ....
ما به خدمت شمس الشموس مشرف شده بودیم...تو همراه بابا میرفتی ..ومن با مادربزرگت...
حریم حرم برای من آغوش امن وآرامی بوده وهست ..نه برای من برای هر که پا میگذارد در این وادی..
چشمم که به ضریح می افتد...هر چه میخواستم بگویم فراموش میشود....نزدیک تر که میشوم ...
چشم هایم را میبندم وفقط گوش میدهم ...زمزمه هایی که مردم عاجزانه با آقادر میان میگذارند..
قبل تر ها از اینکه خودم را دست جمعیت حرم بدهم برای ضریح فراری بودم واین بار فقط ایستادم تا
جمعیت مرا ببلعد ..بی هیچ تقلایی....گاهی دور میشدم وگاهی نزدیک...واشک تمام خواسته هایم را
دانه دانه بازگو میکرد ...وشنیده ام که در این حریم نباید صدا را بالا برد ...باید زمزمه کرد...وکردم...
ولحظه ای فاصله من وضریح به اندازه دراز کردن دستی بود تا گدایی کنم ودست به دامانش شوم
برای همه نداشته ها وحفظ همه داشته هایم ....نمیدانم ولی همیشه فکر میکردم این هجوم و
همهمه لذت ادای احترام را میگیرد ..ولی عجیب چسبید این رسیدن وهم آغوشی....جای همه خالی..
بعد از این که برگشتم ....کنار شیشه وزیر گنبد با حضور خانمی 2رکعت نماز خواندم..در آن شلوغی...
سجده رفتم ...نمازم را کامل خواندم ...در آن شلوغی...بدون آزار به کسی که به شدت واهمه داشتم
از آن....
وماجرای آهوی گم شده یا گم کرده پاکستانی وصورت زیبای دخترک ..واشک های درشتی که روی
گونه هایش میغلتید....ونوازشی وهم کلامی دست وپاشکسته ای که نگاههای زیبای او را کنار ضریح
خرید...وکیف بزرگی که به گردن داشت..وفکر من که آنجا گوشه حرم ماند...
وبعدهمراه مادر بزرگت گوشه گوشه حرم ر رفتیم وزیارت ونماز وبعد بابا وپدر بزرگ وتازگی روح ها
زیبای کوچک من تو نیز زائر ضامن آهو بودی ونما زخواندی ودعا وتو را سپردیم به خدا ی رضا ودر حریم
ضامن آهو وخودش میداند که چه خواستم وان شاالله که قبول افتد....
ودعا گوی همه دوستان ندیده ام نیز بودم.....
از عاشورا تا6 روز همراه پدر ومادربابامهمان امام بودیم...برف هم آمد..آدم برفی هم درست کردی...کلی غنیمت هم آوردیم...نبات حضرت ونمک
آقا تا نمک گیراما رضایت کنم ..وتسبیحی که یکی از خدام با ما دادوبابا بعد از مشهد هنوز به ما نشان نداده....