همیشه روزت مبارک
هنوز یادم هست اشکهایت را روبروی دفتر مدرسه که بی اختیار جاری شد برای اینکه اسمم را توی کلاس خانم جهانبخش بهترین معلم چهارم دبستان وارد کنند...یادم هست لباس صورتی توری را که فقط به خاطر دل من برایم سفارش دادی وچه کیفی داشت چرخ زدن با چین های پر دامن...دست های جوان وزیبایت را که زیر چادر مشکیت میگرفتم وآرامشی که داشت هنوز خاطرم هست...مهربانم هنوز
یادم هست چشمهای نگرانت را که پشت خنده ات قایم کرده بودی وقتی قراربود امتحان ورودی مدرسه خدیجه کبری را بدهم وذوقت را دیدم وقتی در آغوشم کشیدی وبلندم کردی تا اسمم را روی شیشه بخوانم...
خواسته های عجیب وغریب دوران نوجوانیم یادت هست؟من که صبرت را یادم نرفته ....
گل یاس من نمی فهمیدم حست را وقتی قدکشیده بودم ونگاهم میکردی وقربان صدقه ام میرفتی ...
نمیدانستم چرا وقتی قرار بود خواستگار بیاید رنگت مهتابی میشد وانگار شما از من دلهره ات بیشتر بود وبازبه خاطر من لبخند روی صورتت گل میکرد..
بانوی صبورم من حالا هم نگرانی هایت را میبینم وبا کمال بیخیالی میگویم چه خوب که مادر هست...
وشرمگینم به خاطر آنچه که باید بودم ونبودم ....
جایی خواندم که این که میگویند بهشت زیر پای مادر است یعنی بهشت را باید از زیر پای مادر پیدا کرد یعنی قفل بهشت زیر پای اوست یعنی دنیا وآخرت زیر قدوم پر برکت اوست ...میشود این بار بهشت را به بهانه نصیب من کنی؟به بهانه اینکه شما مادری ومن دختر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مادرم همیشه روزت مبارک
از راه دور دستانتان را میبوسم